هی کس موتور بیا اینجا..!!! این اولین جمله ای بود که بعد از گذشتن از دژبانی پادگان شنیدم که خطاب به یک سرباز دیگه گفته شد و در طول مسیر هم تعدادی با صدای گاز موتور از کنار ما میگذشتند. غالبا کلیه دایره لغاتی که در خرده فرهنگ پادگانی استفاده میشود بر مصدر ک_ و ک__ میچرخدند و این ادبیات به هیچ عنوان محدود به سربازان وظیفه و دون پایه نمیشود.

خاطرم هست که در همان روز اول پذیرش در گروهان، انباردار یگان که استوار بود خطاب به یکی از همکاران درجه دار خود با صدایی رسا و بلند جلو همه سربازان جدید الورود که به خط شده بودند گفت: باستی موتور این کس موتورها رو روشن کنیم.

در باب تفسیر تشبیه سرباز به خصوص سرباز آموزشی به موتور فقط میتوانم بگویم که سرباز وظیفه را به مانند یک موتور صفر کیلومتر میبینند که باید به خوبی از آن بهره کشی کرد و بیخودترین کارها را به آنها سپرد.

مواجه اولیه من با فضای نظامی چیزی مانند مواجه یک مهاجر با یک سری هنجارها و فرهنگ یک کشور جدید بود. این جامعه پادگانی دارای یک ساختار به شدت سلسله مراتب بالا به پایینی و طبقاتی است که یک خرده فرهنگ به شدت هژمونیک به نفع سلسه مراتب بالایی دارد.

به محض اینکه شما لباس نظامی به تن میکنید؛ دیگر در جامعه طبقاتی بیرون زندگی نمیکنید و وارد یک شکل نوین از زندگی طبقاتی میشوید. در این جامعه شما یا وظیفه هستید یا کادر و این تمایز در تمام ابعاد زیست جمعی شما در ارتش تعمیم پیدا خواهد کرد؛ از لباس و محل اسکان گرفته تا کار روزانه شما…

شما با هر درجه ای اگر نیروی کادری باشید؛ به هر درجه ای از نیرو وظیفه ای ساختار ارتش ارشدیت دارید که نابرابری ها و تمایزات عجیبی را جلوی روی شما پدید میاورند. درون این طبقه نظامی کادر هم تمایزات جالب تری مثل افسر، درجه دار یا پایه خدمتی بالا وجود دارد.

ناگفته نماند که در فضای پادگان راحت ترین نوع دسترسی، دسترسی به دخانیات و مواد مخدر است که به طرز عجیبی از نوشابه و آدامس راحتتر گیر می آید و یک خرده فرهنگ به شدت پذیرای اعتیاد را در آنجا فراهم آورد است. به واقع سربازی که حداقل سیگار نکشد، سرباز نیست.

خرده فرهنگ اعتیاد به حدی جا افتاده است که سرگروهبان و کمک مربی گروهان آموزشی ما که سر صف به برخورد شدید با افرادی که سیگار میکشند، تحدید میکرد؛ پس از خروج از پادگان همراه با بقیه سرباز ها سیگار میکشید و از کشیدن سیگارش در داخل پادگان صحبت میکرد.

خرده فرهنگی که من با آن مواجه شده ام به شدت آلوده به تحقیر سربازان وظیفه، خشونت کلامی و اعتیاد است و من در حیرت این هستم که چگونه متصدیان امر خدمت سربازی با تحقیر و آلوده شدن نسل آینده این کشور در قالب چیزی به اسم خدمت مقدس سربازی به این راحتی کنار می‌آیند.

این را تا به امروز فهمیده ام که مقدس واژه‌ای بس خطرناک است؛ در کنار هر واژه‌ای که قرار میگیرد، آن چیز مطمئنا ناپاک است و میخواهند آن را از تغییر مصون بدارند…