این اواخر سرعت تحولات آنچنان بالا گرفته است که گویی زندگی ام با سرعت تند در حال پخش است. این تحولات با رستگاریم در لحظاتی که آینده ام را در خاش یا کرمانشاه میدیدم، آغاز شد و با گنجانده شدن تدریجی ام در قالبی جدید از زندگی که گویی در زیر نور خورشید یک من بیدار میشود و در زیر نور ماه منی دیگر، سر به بالشت میگذارد؛ ادامه یافت.

حیرت آورتر میشود که در غیر منتظره ترین زمان و مکان یک رابطه خاص با سرعت ای حیرت آور شکل میگیرد که هم زمانیش با این زیست نوین دوگانه و اجباری، یک فضای سورئال را در زندگی واقعی ام خلق کرده است.

در این لحظه خاص که در حال نوشتن این مطلب هستم؛ دریافته ام که پدیده ای که آن را شانس مینامیم بیش از این نمیتوانست مرا یاری کند…